مدتی است خود را به آن راه زده ام
میخواهم ندیده و نشنیده بگیرم تمام این دلشوره ها و دلواپسی ها را
نه این که این ها آرامم کند. نه هرگز!
اما دیگر کاری از دستم بر نمی آید
چه کنم که این نادیده گرفتن ها هم مرهم نشد که هیچ، شد نمک روی زخم
با خود قهر و خود را رها کرده ام
از خودم خسته شدم، همچون کسی که تمام راه ها را رفته درها را کوبیده
اما دستش همچنان خالی ست
خدایا، من اینجا و تو آنجا
کجای کار من پیش تو لنگ میزند؟
این فاصله را کم کن. دل و جانم زنگار گرفته
دیگر نای رفتن ندارم. اگر دستم را نگیری با چه امیدی قدم بردارم؟
+ بذار دست خطت لا به لای نوشته های من برای همیشه بمونه. بلکه خدا یه نگاهی به هردوتامون بکنه. :)
+ روم نمیشد پست بذارم. شرمنده ام که هنوز وقت نکردم نظرات رو جواب بدم. :(
++ شدیدا دعا لازمیم.
درباره این سایت