میترسم… خیلی هم میترسم…

از این غبارآلودِ رو به روم میترسم… 

از نرسیدن و داغِ پشتِ داغ میترسم…

از حسرت میترسم…

از گذشته و حال و آینده میترسم…

از آخرین باری که از ته دل خندیدم و ماضی خیلی بعید بوده میترسم…

از این جنون و گرداب هایل میترسم…

از این حیرونی و ویرونی و خودِ ترس میترسم…

از این بغض بی سرانجام و دو پای ناتوان میترسم…

از سنگینی نگاه و پچ پچ عوام میترسم…

از این ابرهای تیره و تار… از سیل میترسم…

از تکرار پشت تکرار… تکرار… تکرار… و باز هم تکرار…


+ نمیدونم این ترس از کجا توی دلم جا شده! کجای وجودم مشکل پیدا کرده که ترس راه نفوذ بهش رو پیدا کرده؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یک وبلاگ نویس عاشق دنیای فناوری، شبکه و امنیت شرکت کهربا مغناطیس پیشرو در ساخت دستگاه های مغناطیسی عدالت deli پلکان زندگی ترجمه تخصصی مقالات isi خط سفید ممتد Barbara نمایندگی خرید ماشین اسپایدر دیوار رو کنترلی اصل فرش ماشینی جدید در کاشان