امروز سه روز میشه که سیل اومده. هنوز شهر ویروونه و کسی حتی آهن پاره های پل های تخریبی رو دور ننداخته چه برسه به این که بخواد ترمیم یا بازسازی رو انجام بده. اینجا خرم آباد بود. اما الان نه خرمه و نه آباد. استثنا حق میدم بهشون که اینجا رو رها کنن چون پلدختر به شدت اوضاع وحشتناکه. شما نمیدونید و نمیبینید چه خبره. شبکه استانی هرچند با سانسور ولی جزیی تر از شبکه های سراسری واقعیات رو نشون میده. از اون گذشته دوستای من که با گروه های جهادی رفتن اونجا که دیگه دروغ نمیگن. اولا هنوز برق و آب و گازشون قطعه، بعد از سه روز! من یه روز بی آب و برق و گاز موندم داشتم میمردم، سه روز واقعا سخته… تلفن و اینترنت هم دائما قطع و وصل میشه. واقعا فکر کردید فقط ١٤نفر تلفات جانی بوده؟ تازه فقط دو نفرش برای پلدختر بوده؟ نه خیلی بیشتر از این حرفاست… دوستام یه سری ویدیو گرفتن و با ساکنان که صحبت میکنن میگن که خیلی ها نیستن و گم شدن! همه زیر لجن ها دنبال اجساد عزیزانشون هستن… مشکل اینجاست که شدت آب بی نهایت بالا بوده که فقط شسته و برده و بعیده اجساد پیدا بشن. اون ٢نفر فوتی هم توی بیمارستان اینجا فوت شدن بر اثر شدت جراحت که با هلیکوپتر اعزام شده بودن. یه سری ویدیوی دیگه هم دیدم که به ترتیب قبل و حین وقوع سیل رو نشون میداد. نیروهای امدادی تندتند در خونه ها میزدن و مردم رو بیرون میاوردن. اون لحظه سطح آب نسبتا پایین تر بود. این بین یه سری ها که طبقه ی دوم سوم به بالا بودن تخلیه نکردن. خب راستش اون روز من هم که طبقه دوم بودم توی خونه موندم و خوشحال بودم که آب بالا نمیاد. حالا با یه آقایی مصاحبه کردن یه منطقه ای رو نشون میده و میگه اینجا آپارتمان چهار طبقه بود… کجاست؟ زمینش مسطح شده بود… خب مسلما توی این آپارتمان چهارطبقه آدم بوده! بیشتر از همه اون ویدیوی حیل سیل دلم رو به درد آورد… مردم به سمت کوه میرفتن و بعد که از نجات جونشون مطمئن میشدن از همون بلندی ها شهر رو نگاه میکردن که چطور توی آب غرق میشه. ساختمون ها زیر آب میرن. خونه ها پر از آب میشن و سقوط میکنن. زندگی های ٢٠-٣٠ ساله ویروونه میشه. همه ی این ها رو میذارن و میرن. میرن که جونشون رو نجات بدن. خیلی درد داشت. خیلی حرف داشت… هیچ کس هم گریه نمیکرد… فقط مات و مبهوت شهر رو نگاه میکردن توی سرما ساعت هفت و نیمِ صبحِ بارونی. من شاید ذره ای از درد اون رو درک کنم، شاید البته. درسته ما هم سیل زده شدیم ولی اون روز تمامِ خونه زیر آب نرفت که. حداقلش آب آشامیدنی و برق و گاز و تلفن داشتیم. حداقلش کل شهر سیل زده نبود. حداقلش فامیل درگیر سیل نبودن و کمک میکردن. شبش خونه گرم دایی و خاله بود که یخ نزنیم. حداقلش… اما این ها الان هیچی ندارن… هیچی! شرمم میشه وقتی پست های دوران سیل خودم رو میخونم و میبینم نوشتم ما هیچی نداریم! ما نسبت به اون ها خیلی چیزها داشتیم. همیشه یه سری اتفاق بدتر هم هست که هیچ وقت رخ نمیده. اگه ما هم اینطوری شده بودیم چی؟ پس واقعا جای شکر داره… مرسی خدا :)
من چیزای اضافی که نو بودن رو از دیروز دارم جمع میکنم که بدم هلال احمر. یه طوری دارم جمع میکنم که بابام میگه لادن آتیش زده به مالش! من یه ذره خسیسم عاخه :| اون کمک های هلال احمر به ما رو یادتون هست؟ ٥-٦تا پتو و ٩متر موکت و هیتر؟ همونا رو نو هستن بهشون پس دادیم… اون ها نیاز دارن…
وَ یُؤْثِرونَ عَلیٰ أنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کٰانَ بِهِمْ خَصٰاصَةً…
این همه طامات بافتم که بگم خیلی وضع خراب تر از چیزیه که بنظر میاد. لطفا اگه میتونید کمک کنید بهشون. حتما و قطعا این میون کنکوری هم بوده… کتاباش چی شده؟ :'( تو رو خدا کمکشون کنید… [درسته اینجا خیلی بازدیدکننده نداره ولی…]


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Tamara کاسه تبتی نماي کامپوزيت Melissa مینو گرافیک با ولایت تا شهادت ادبی باغ سپیدار تشریفات مجالس و کترینگ ژینوس ویستا سازه