۱. ۱۵۰ صفحه از vocabulary خوندم ولی حجم زیادی از همین کتاب مونده به انضمام بقیه‌شون که هر کدوم از اون یکی قطورتره… از سال ۹۲ به بعد که کلاس‌های کانونم تموم شد، تقریبا هیچ تلاش قابل توجهی برای زبان خوندن نداشتم! حتی برای زبان تخصصی کنکور. :)) الان اون حس علاقه‌ی شدیدم به زبان حسابی برگشته. :))

۲. متاسفانه اون سردردهای کذایی بعد از آزمون قلم‌چی هنوز هم پابرجا هستن! ولی به شکل جدیدی رخ نمایانیدن! اون موقع توی آزمون که ۲-۳ سوال پشت سر هم حل نمی‌شدن، مخصوصا توی ریاضی، یه سردرد وحشتناک می‌گرفتم. الان هم ۲-۳ کلمه که پشت سر هم بلد نیستم همونطوری سردرد می‌گیرم! :/

۳. من تقریبا آرایش نمی‌کنم. تقریبی ینی اینطوری که در طی یه مراسم و مهمونی خاصی چیزی، نه این که تا سر کوچه هم بخوام برم یه کیلو چیز میز مصرف کنم! اون مراسم و مهمونی اینا رو هم که آرایشگاه می‌رم! حالا فرض کنید منی که کلا در زندگیم آرایش نکردم، گیر دادم به خط چشم. :| لعنتی خیلی خوبه. *_* ولی نه تنها فرآیند انجامش (!) رو بلد نیستم، بلکه بهم هم نمیاد و زشت‌تر از اینی می‌شم که هستم. :/

۴. آدم‌های اضافی موجود در زندگیم رو حذف کردم و از کرده‌ی خودم بسیار دلشادم! :))

۵. TRX از چیزی که بنظر میومد خیلی سخت‌تره… بعد از TRX که خونه میام عملا فلج می‌شم. در این حد که دوست دارم غذام رو یکی برام بذاره دهنم! :|

۶. هر و برادر داره، توی زندگیش هیچی کم نداره… :((

۷. از خنگ بودنم هم بگم براتون! چند قسمته سریال «ستایش» داره پخش می‌شه؟ من تازه امشب کشف کردم که پارچه‌ی مانتوی ستایش دقیقا عین مانتوی منه. مدلش فرق داره ولی دقیقا طرح و رنگش یکیه…

۸. یکی از دوستام قراره بره از ایران و در بلاد کفر علم طبابت بیاموزه. امیدوارم مثل «میم» شاهد تغییر اخلاق و رفتارش نباشیم. مورد بعدی در ارتباط با med stu هستش! ایشون هنوز از سفارت دعوت به مصاحبه نشده بعد توی بیوی اینستاگرامش نوشته medical student! :/ بنظرم یه medical student نوشتن توی بیوی اینستاگرام، ارزش ۶-۷ سال تحمل غربت و صرف اون همه پول رو نداره… علی ای حال همونطوری که هیچ وقت توی بیو «سمپاد» ننوشتم قصد نوشتن medical student فلان دانشگاه دهن پرکن رو هم ندارم! با این که هیچ وقت «سمپاد» ننوشتم همه‌ی بچه‌های مدرسه‌مون از سال بالایی‌ها گرفته تا سال‌ پایینی‌ها و کادر مدرسه و… هنوز که هنوزه بهم ریکوئست می‌دن! :/ بس که معروفم! :)) امید است که توی دانشگاه هم همینطوری بدرخشم. :))

۹. توی توییتر یه بار یه جمله خوندم و همیشه توی ذهنمه. خیلی هم جمله‌ی مسخره و بیخود و الکیه ولی یادم مونده دیگه. :/ نوشته بود که یه بار یه دانشجوی پزشکی توی بیوش ننوشت med stu و مُرد! ایضا یکی ریتوییت کرده بود که یه بار یکی با گوشی آیفونش جلوی آینه عکس نگرفت و مُرد! :دی

من هنوز زنده‌ام و این سطور شاهدن… :))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وب شخصی محسن قائمی پور حفاظ پردیس تور زمینی وان از تبریز طراحی سایت، سئو، تبلیغات در گوگل سئو و بهینه سازی فانوس وکتور کورد گیم در راه فلزیاب صنعتی کرد