انگار به احساسم یک عشق بدهکارم
یک رقص بدیع شعر در شهر مسلمانها
یک کوچهی پاییزی، یک ترس خیالانگیز
یک پرسهی طولانی زیر نم بارانها
شاید به دلم چسبید این بار جنون عشق
وقتی که تنم پوسید در مسلخ شیطانها
تبعید به شهری پرت، در عمق دلی متروک
هر ثانیه جان کندن با میلهی زندانها
چون شمع تمام شب آتش شدن و مستی
نابودی پروانه در قصهی انسانها
در کنج دلم امشب یک ساحره میخواند
تا زنده شود در من دلداری تو جانا
| تهران؛ فرودگاه امام خمینی؛ ساعت ۲۱:۳۴ |
درباره این سایت