درس این زمستانم، قرار است دست برداشتن از توهم قهرمان بودن، یافتن شناختی دقیقتر و واقعیتر از خود، بازیابی عزت نفس و شادتر زیستن باشد. قراری است که با خودم و زندگیام گذاشتهام. قرار شده در هر زمینهی ممکن، گامی به جلو بردارم. قرار شده از پشت دیوارهای دستساز بیرون بیایم و بدون پیش داوری با آدمها روبهرو شوم، حتی اگر باز دلم را ببرند و یک جای دور دفن کنند.
قرار شده دیگر ایفاگر نقش «دایهی دلسوزتر از مادر همه» نباشم. قرار شده به خودم سخت نگذرانم که به بقیه خوش بگذرد. با این که میدانم بسیاری را از دست خواهمداد. و از همه مهمتر، دارم تمرین کمحرفی میکنم و بیعملی در موقعیتهای نامرتبط به من و دنیایم. سعی میکنم که کور دیگران باشم و بینای خود؛ چرا که آموختهام انسان تنهاست و همهی جهان عطف به خویشتن است.
این زمستان، دوست دارم آدم بهتری باشم. نه، دوست دارم آدم خوشحالتری باشم. فکر میکنم در زمستانهای ایام شباب خوشحال بودن از خوب بودن بهتر و مهمتر است. :)
درباره این سایت