در اهمیت تاریخ این طور میتوان گفت که دیروز هیچوقت تمام نشدهاست. دقیق که نگاه کنیم، همهی ما هنوز در حال ادامه دادن همان لحظهی تولدمان هستیم و در برخی جنبهها حتی ادامه دهندهی لحظاتی پیش از تولدمان هستیم. این طور است که تاریخ اهمیت مییابد.
در بستر بیماری بودم و به این استدلال در اهمیت تاریخ فکر میکردم و به این که زیست ما مستمر و مداوم است و هر یک روز در حقیقت - صرفا - تغییر نسبتا منظم شدت تابش نور است. یعنی ما این استمرار واقعی در زیستن را به بهانهی شدت نور، تغییر طیف رنگ و سایه بر روی کرهی زمین تقطیع کردهایم و این اتفاق فقط یک قرارداد قدیمی و پذیرفتهشده از طرف جمهور مردم است و روز، هفته، ماه و سال بالذات اصالت ندارد. وجود ندارد!
حال اجتماعی را تصور کنید که هر دههزار تیره و روشن شدن سطح زمین را یک روز مینامند. با این قرارداد شاید امتداد و استمرار ملموستر شوند. من این روزها را بر این مبنا میگویم که ما معمولا هر روز را یک شروع جدید میدانیم. چیزهای زیادی از روز قبل را فراموش میکنیم و به عبارت بهتر با جعل مفهوم روز این امتداد واقعی را کتمان میکنیم.
القصه در این فکر هستم که اگر هر روز به این معنا که توضیح دادم، حاصل دههزار مرتبه تیره و روشن شدن سطح زمین بود - و نه یک مرتبه - و انسان این امتداد و استمرار را بیش از الان حس میکرد، وضع چقدر متفاوت بود؟
+ عنوان از بخش پایانی رمان «برباد رفته».
درباره این سایت