سلام. :)

قبل از هر چیزی باید -با تاخیر- سال جدید رو خدمت همگی تبریک عرض کنم. امیدوارم امسال بهترین ها برامون اتفاق بیفتن. همین. :))

.

امسال یکی از معدود سال هایی بود که سال بدون مامان تحویل شد. خانواده ما مثل سس مایونزه؛ من سرکه هستم و بابا روغن. مامان هم تخم مرغ و امولسیونه! اگه مامان نباشه، ما به سختی میتونیم با هم کنار بیایم! :| خلاصه این حرف ها اینه که تا دقایقی پیش از «آغاز سال ١٣٩٩» در حال ستیز بودیم! D: مشکلمون هم کمبود «سین» برای سفره بود.

.

وجه تمایز دوم امسال این بود که توی لحظات آخر، توی جدال بین زمستون و بهار، توی رفت و آمد ٩٨ و ٩٩، یه قطره اشک هم نریختم. تمام ادوار گذشته ناخواسته و به دلایل نامعلومی گریه کردم. :( این موضوع رو به شدت میتونم به فال نیک بگیرم! ;)

قدیمی‌ها میگن که اگه توی اون لحظات در حال انجام یه کار خاص باشی، تا آخرِ سال توی همون وضع و حالت باقی میمونی! ترجیح میدم این بار خرافاتی باشم و باور کنم که سال ٩٩ قراره آروم و بی گریه سپری بشه. :))

.

+ آرام جان، چالشی که دعوتم کرده بودی رو خیلی دیر دیدم. پست بعدی، هشت لبخند ٩٨ هست، هر چند دیگه از دهن افتاده. :(


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

... vertam افشین سلطانی حراجستون من! مجله طب فیزیکی آموزش و انجام تحلیل آماری کلیه رشته¬ها فایز دشتی شماره